۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

چرا حالم بده؟

نمي دوووووووووووونم!
چرا مي دونم!!!!
يعني يه قسمتشو مي دونم يه قسمتشو نمي دونم!
اونايي كه مي دونم:
اول، از همه يكمي لوسم درد مي كنه.چرا هيشكي منتمو نمي كشه، لوسم نمي كنه؟
دوم، از دست آدمايي كه فكر مي كنن ازم بيشتر مي فهمن ناراحتم!
سوم، آره خيلي ها از من بيشتر مي فهمن ولي دليل نميشه منو آدم حساب نكنن! هر كسي قد اون چيزي كه مي خواد و مي تونه مي فهمه! بعضيا هم مثل من حال بيشتر فهميدن و ندارن. درد دنده پهنيه ديگه!
چهارم، معصومه از مقام دوستيش استفا داده و از اين به بعد مي خواد واسم فقط يه خواهر باشه!
پنجم، يه عالمه درس نخونده دارم كه نمي دونم چي كارشون كنم!
ششم، مي خوام برم ماسوله ولي 92% نميشه!
هفتم، چرا هيشكي به من ابراز احساست نمي كنه؟
هشتم، صورتمو بند ننداختم!
نهم، بچه ننم!
دهم، درد و مرض دارم. جدي ميگم! مرضم هم اينكه بعضي وقتا با اينكه رواني باشم حال مي كنم! بهش ميگن ساديسم يا مازوخيسم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر