۱۳۹۲ بهمن ۱۹, شنبه

از این همه بودن هایی که فرقی با نبودن ندارن به جز منت بودن خسته ام...
دست باعث و بانی هاش درد نکنه که همشون رفتن پی زندگی خودشون و من موندم یه کوله بار سنگین تر از اون چیزی که انتظارشو داشتم
دستشون درد نکنه که باعث شدن چیزایی رو تجربه کنم که الان اینجا وایسم
دستشون درد نکنه که باعث شدن همه احساساتمو بکشم تا بتونم ادامه بدم
دستشون درد نکنه که پیرم کردن و صبور و به صورت متناقضی غرغرو
دستشون دردنکنه که رها و آزادن و سر بیگناه رو فرستادن بالای دار
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...فقط گاهی فش میدیم جدی نگیرید