۱۳۹۱ فروردین ۴, جمعه

این منم
توی گوشه دنیا نشسته ام
و به خودم نگاه میکنم
به دنیا نگاه میکنم
به مردم نگاه میکنم
و بعد...
به خودم فکر میکنم
به دنیا
به مردم
به جبر
به اختیار
وبعد...
ترجیح میدم دیگه فکر نکنم

۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

چیزهای زیادی این چند روزه تو ذهنم بود اما مثل همیشه تا میخوام بنویسم همه شون گم و گور میشن
همیشه همینطوریه
یادمه چند سال پیشم توی یه پستی از همین نالیده بودم
بدبختی از همینجا شروع میشه
از جایی که واسه حرفای تو دلت هیچ کد رمزی که به گفته هایی که از دهن بیرون میان و میتونن شنیده بشن پیدا نکنی

۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

انگار هنوز بزرگ نشدم و کلی درس از زندگی باس بگیرم... اشتباهاتی انجام میدم که خیلی بچه گونه ست و بلافاصله میفهمم عجب غلطی کردم و اونوقت همه چی دست و پا گیر میشه
هنوز خیلی چیزا هت که باس از دنیا بفهمم خیلی عقبم خیلی
یعنی یه روزی میاد که از دست خودم راضی باشم و خودم دوست داشته باشم

۱۳۹۰ اسفند ۲۰, شنبه

۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

روی شونه همه ما دو برابر عمرمون بار تنهایی قدم زدن و تنهایی فکر کردن و تنهایی راه رفتنه... روی دوشمون تنهایی غوغا کرده