۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

عقده‌هامونو خالي كنيم!

دم اوني كه تو كلوب اينو داغ كرد گرم... مرسي آرشام!
اين لينك از اون لينك‌هايي كه كلي خندوند منو!
 راستي با فلش پلير وارد شويد!
http://www.planetdan.net/pics/misc/ahmad.swf

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

داستان ما

روزي بود و روزگاري بود. يه ننه حوا بود يه بابا آدم. حالا كاري نداريم كه يه كسي هم بود كه مي‌گفت خداست و مالك بهشت و درخت مقدس يا مزرعه‌ي گندم (بسته به نوع داستاني كه شنيديد) و خسيس بود ونمي‌ذاشت كسي از اون بخوره و اينا. ننه حوا هي دلش هوس خوردني‌هاي غير مجاز مي‌كرد و چون تنبل بود بابا آدم و مي‌فرستاد دنبال خوردني... بيخيال داستان بذار اينو بگم  اصلا ننه حوا بد بود ذاتا هم بد بود آفريده هم شده بود كه آدم و از راه به در كنه و از بهشت بندازتش بيرون. بابا آدم عقل تو كله‌اش نبود كه فكر كنه اين كار درسته يا نه؟ يا اينكه بهتره بگيم آدما هميشه دنبال مقصرن و براي توجيه داستان به وجود آمدن ما كدوم مقصري بهتر از ننه حوا كه هم زنه و هم بنا بر ذات زن بودنش بد و افسونگر و عوضيه؟ كي بهتر از يه زن كه كاسه كوزه ها رو سر اون بشكونيم و همه هم باور كنن؟ كي بهتر از ننه حوا كه از حقوق خودش بي خبره و خودشم نمي‌دونه كه تمام زندگي خوشگلي و دلبري و اينا نيست و با يه جمله امروز خوشگلتر از هميشه شدي خر مي‌شه؟ كي بهتر از زني كه باج ميده؟ كتك مي خوره كه طلا بگيره؟ كي بهتر از ...
هـــــــــــــــي...
كي بهتر از ما زن‌ها حقوقمونو پايمال مي‌كنه؟

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

اعتراض دارم...

من اعتراض دارم... گله دارم... لجم گرفته!
بدتر ازوقتي كه به يه زن مي‌گن جنس دوم اون وقتيه كه اگه يه زني جلو بره و تمايلشو براي برقراري رابطه جنسي نشون بده بگن:
"خودشو به من تسليم كرد!"


۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

نو آوري‌هاي سكس در ايران!

پسره با ماشين دختره رو مي‌بره يه جاي خلوت تا واسه‌ش ساك بزنه... پسره ارضا مي‌شه... دختره مي‌مونه با يه دهن بدبو و يه شورت خيس!
... اعصاب منو ت**ي مي‌كنن اين جماعت نفهم... د آخه دختر خوب تو كه با اينش كنار اومدي خب يه كاري بكن كه خودتم لذت ببري...

۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

فرهنگ قرمه سبزي

مادره با اينكه چندتا بچه‌ي بزرگ داره (و حتي نوه) هنوزم تو مهموني‌هاي دوره‌اي پز خواستگاراي قديمشو مي‌ده و تو ذهنش زندگي با اونا رو تجسم مي‌كنه!

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

خودارضايي ذهني

مملكت مملكت عقده‌اي هاست.
اكثرمون دوست داريميكي هي التماسمون بكنه، منتمون‌و بكشه، به دست و پامون بيفته، خا....لي بكنه و خلاصه جلومون خودش‌و غرورش‌و بشكونه ا بتونه زنده بمونه. بعد ما با يه نگاه عاقل اندر سفيه و بزرگمنشانه بهش لطف بكنيم و بگيم:
حالا ببينم چي مي‌شه!...

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

كمك...از كت و كول افتادم

همه‌ي اتفاقايي كه تو سرنوشتم اند و من ازشون خبر ندارم، روي دوشم سنگيني مي‌كنن... همه‌ي اتفاقايي كه تو پيشينه‌ام اند بازم روي دوشم سنگيني مي‌كنه.
كاش مي‌شد از دست هر دوتاش خلاص شم!!!