روزي بود و روزگاري بود. يه ننه حوا بود يه بابا آدم. حالا كاري نداريم كه يه كسي هم بود كه ميگفت خداست و مالك بهشت و درخت مقدس يا مزرعهي گندم (بسته به نوع داستاني كه شنيديد) و خسيس بود ونميذاشت كسي از اون بخوره و اينا. ننه حوا هي دلش هوس خوردنيهاي غير مجاز ميكرد و چون تنبل بود بابا آدم و ميفرستاد دنبال خوردني... بيخيال داستان بذار اينو بگم اصلا ننه حوا بد بود ذاتا هم بد بود آفريده هم شده بود كه آدم و از راه به در كنه و از بهشت بندازتش بيرون. بابا آدم عقل تو كلهاش نبود كه فكر كنه اين كار درسته يا نه؟ يا اينكه بهتره بگيم آدما هميشه دنبال مقصرن و براي توجيه داستان به وجود آمدن ما كدوم مقصري بهتر از ننه حوا كه هم زنه و هم بنا بر ذات زن بودنش بد و افسونگر و عوضيه؟ كي بهتر از يه زن كه كاسه كوزه ها رو سر اون بشكونيم و همه هم باور كنن؟ كي بهتر از ننه حوا كه از حقوق خودش بي خبره و خودشم نميدونه كه تمام زندگي خوشگلي و دلبري و اينا نيست و با يه جمله امروز خوشگلتر از هميشه شدي خر ميشه؟ كي بهتر از زني كه باج ميده؟ كتك مي خوره كه طلا بگيره؟ كي بهتر از ...
هـــــــــــــــي...
كي بهتر از ما زنها حقوقمونو پايمال ميكنه؟